در مقالۀ قبلی در این مجموعه که در مورد تجربیات شخصی من در بلک جک است ، توضیح دادم که چگونه برای اولین بار یاد گرفتم که بلک جک بازی کنم ، و چگونه به استراتژی اصلی تسلط پیدا کردم (حدود 1969). در مقالۀ دوم ، دربارۀ اینکه چگونه تصمیم گرفتم یک کارت شمار باشم و چگونه این کار را یاد گرفتم توضیح خواهم داد.
در یکی از کلاسهای من در دانشگاه مریلند ، استاد پروژهای دربارۀ “آمار و احتمال” داد. ما مجبور بودیم در مورد هر بازیای که انتخاب میکردیم ، ارائهای شفاهی به همکلاسیهای خود بدهیم ، در مورد اینکه چه قوانینی برای این بازی هست ، شانس پیروزی چقدر است و در صورت وجود، بهترین راهکارها برای انجام بازی چه میباشد. به طور مبهم بعضی از همکلاسیهایم را به یاد میآورم که بازیهایی مثل بینگو و شطرنج را انتخاب کردند اما من در عوض، بلک جک را انتخاب کردم.
ارائۀ من استاد (و همکلاسیهایم) را شوکه کرد وقتی توضیح دادم که بازی بلک جک میتواند مغلوب شود در صورتی که با یک استراتژی بهینه بازی شود و با استفاده از تکنیک معروف شمارش کارت شرطهای خود را زمانی که بازی به نفع شما است افزایش دهید. در تهیۀ این ارائه ، چندین کتاب که شمارش کارت را با جزئیات توضیح میداد خواندم. با توجه به دانشی که در مورد شمارش کارت به دست آورده بودم و اینکه چگونه این دانش باعث برتری بازیکن نسبت به کازینو میشد، تصمیم گرفتم که یک بازیکن حرفهای شوم.
اما خواندن در مورد شمارش کارت شما را در این امر موفق نمیکند. یادگیری نحوۀ ردیابی دقیق کارتها در کازینو به تمرین زیادی نیاز دارد. با این حال ، من مصمم شدم که یک کارت شمار ماهر شوم و با کمک همسرم ، لیندا ، این ماجراجویی را آغاز کردم.
بر اساس تمام اطلاعاتی که از کتابها جمعآوری کرده بودم ، تصمیم گرفتم که روی سیستم شمارش کارت Hi-Lo ماهر شوم. من با یک دسته کارت بازی شروع به یادگیری مکانیزم شمارش کارت کردم. یکی یکی هر کارت را برمیگرداندم در حالی که در ذهنم شمارش را حساب میکردم. میدانستم که اگر تمام 52 کارت را به طور دقیق حساب کنم ، تعداد نهایی شمارش من صفر خواهد بود.
من تمرین را با سرعت نسبتاً کند ادامه میدادم تا اینکه بتوانم با دقت و مداومت یک دسته کارت را بشمارم. در مرحلۀ بعد ، روی شمارش یک دسته کارت در سریعترین زمان ممکن تمرکز کردم. لیندا مدت زمانی که طول میکشید تا بتوانم دسته کارت را بشمارم حساب میکرد. بعد از گذشت چندین هفته از تکرار این تمرین ، یادم میآید که توانستم به طور مداوم این تمرین را در 25 ثانیه انجام دهم بدون اینکه خطایی داشته باشم.
در ابتدا، تمرکزم روی شمارش فقط برای این بود که بتوانم شرطهایم را وقتی شمارش به نفع من بود تغییر دهم و زمانی که شمارش به نفعم نبود مبلغ شرطهایم را کمتر میکردم. من همیشه از استراتژی اصلی برای بازی کردن دستان خود استفاده میکردم. لیندا روی میز آشپزخانه به من کارت میداد و نقش دیلر را داشت. من در حالی که در ذهنم شمارش تمام کارتهایی که بازی شده بود را حفظ میکردم ، با استفاده از استراتژی اصلی بازی میکردم و شرط های خود را بر اساس شمارش تنظیم میکردم. هفتهها تمرین کردیم. از ژتونهای پوکر برای شرطبندی استفاده میکردم و با گذشت زمان فهمیدم که بیشتر از آنکه ببازم برنده میشوم. در مورد مهارت جدیدم مطمئن شدم و آماده بودم که در سفر بعدی به لاس وگاس شمارش کارت را امتحان کنم.
به وضوح اولین تلاشم برای شمارش کارت در لاس وگاس را به یاد میآورم. خوب کار میکردم تا زمانی که دیلر شروع به صحبت کوچکی با من کرد. سپس یک پیشخدمت کوکتل روی میز ما ایستاد و از من پرسید که آیا میخواهم یک نوشیدنی بخورم؟ در حالی که همه اینها در جریان بود ، موسیقی بلندی از باند پخش میشد. این شرایط بازی مانند شرایط من در خانه روی میز آشپزخانه نبود و با همۀ این حواس پرتیها ، قادر به حفظ شمارش نبودم. این سفر یک فاجعه بود.
وقتی به خانه برگشتیم ، به لیندا گفتم که برای تمرین شمارش کارت باید برنامه B را اجرا کنیم. او گفت ، “برنامه B چیست؟” به او گفتم كه ما فقط با رادیو یا تلویزیون روشن تمرین میکنیم و در حالی كه بازی میكردم و حساب میكردم او صحبتهای كوچكی درست مثل دیلرهای كازینو در وگاس با من میکرد. مدتی طول کشید تا یاد بگیرم که شمارش را تحت این شرایط حفظ کنم اما در نهایت توانستم این کار را انجام دهم. نیازی به گفتن نیست ، سفرهای بعدی ما به وگاس بسیار موفقتر (و سودآور) بود.
با گذشت سالها ، مهارت من در بلک جک افزایش یافت. یاد گرفتم که چگونه میتوانم هنگام بازی با چند دسته کارت ، تعداد واقعی را محاسبه کنم و چگونه استراتژی بازی خود را بر اساس تعداد واقعی تغییر دهم. (من مهارت آخر را با ساختن کارتهای فلش یاد گرفتم که روی یک طرف آن ترکیب یک دست را به همراه کارت رو دیلر داشت و در طرف دیگر اعداد شاخص را برای انحراف از استراتژی اصلی داشت.)
من در این مرحله از زندگی در نیوجرسی زندگی میکردم و به عنوان شیمیدان برای یک شرکت بزرگ بینالمللی شیمیایی کار میکردم. من و لیندا هر سال برای بازی بلک جک به لاس وگاس سفرهای زیادی انجام دادیم و تقریباً در هر سفر با سود به خانه برمیگشتیم و بانک ما رشد خود را شروع کرد. سپس ، در سال 1978 ، اولین کازینو در آتلانتیک سیتی افتتاح شد ، که تنها 45 دقیقه از خانۀ من فاصله داشت.
شما مطالب بیشتری راجع به نحوۀ شمارش کارت در فصل ده کتاب راهنمای بلک جک من خواهید یافت.