ورق بازی با اعضای خانواده یکی از خاطرهانگیزترین کارهایم بود و از همان اوایل به خاطر میآورم که اعضای خانوادهام در دورهمی ها و میهمانیهای خانوادگی بساط ورق بازی را علم میکردند. این کار البته کار هرروزه آنها نبود؛ اما وقتی همگی دورهم جمع میشدیم، بالاخره یکی دستبهکار میشد و پای ورقها را به جمع باز میکرد.
موقعی که بچه بودم، اجازه نداشتم ورقبازی کنم؛ بماند که میخکوب نشستن در یک جا و صبر کردن برای تمام شدن بازی از حوصله من یکی خارج بود. اما وقتی بزرگتر شدم و نه یا دهساله بودم، به جمع پرافتخار ورق بازان خانواده پیوستم و یاد گرفتم چگونه باید بازی کنم.
برای من ورقبازی با اعضای خانواده و بزرگترها نشانهای از بالغ شدن بود. آخرش نفهمیدم که چرا اینقدر برای بزرگ شدن عجله داشتم؛ اما همیشه دوست داشتم سریعتر قد بکشم و بزرگ شوم. وقتی از دعوا و جروبحث با خواهم خسته میشدم یا وقتی نمیخواستم قاطی بازیهای دخترانه او شوم، سراغ بزرگترها میرفتم و با آنها ورقبازی میکردم.
واقعاً از اینکه با بزرگترها مینشستم و بازی میکردم، احساس ویژهای داشتم؛ اما واقعیت این بود که آنها از روی دلسوزی من را به جمع خود راه میدادند. اما فارغ از تمام اینها من دستآخر ورقبازی را شروع کردم و واقعاً شیفته آن شدم.
سرخوشی و لذتی که از ورقبازی با اعضای خانوادهام نصیبم میشد، به دوران حرفهایام در قماربازی ادامه پیدا کرد. بازیهای کارتی از قبیل بلک جک و باکارات کماکان در فهرست محبوبترین بازیهایم هستند. من درسهای زیادی از ورقبازی با اعضای خانوادهام آموختم؛ درسهایی که به علائق من در قماربازی، سمتوسوی ویژهای داد.
برخی از این درسها استراتژیهای ویژهای بودند که تقریباً در هر بازیای میشد از آنها استفاده کرد و من قصد دارم آنها را با شما به اشتراک بگذارم. اما پیش از هر چیز اجازه بدهید کمی راجع به خانوادهام و بازیهای موردعلاقهمان با شما صحبت کنم.
مختصری در مورد پیشزمینه ورق بازی با اعضای خانواده
اعضای خانوادهام همیشه بازیای را انجام میدادند که ما به آن میگفتیم کالکوتا (Calcutta)؛ بهخصوص وقت فامیلهای مادریام به خانه ما میآمدند. بعدها که بزرگتر شدم فهمیدم این بازی را فقط ما انجام میدادیم. تاکنون تنها یکی از دوستانم ادعا کرده که او نیز بازیای شبیه بازی ما انجام میداده است.
در ادامه فهمیدم که اصلاً بازیای به نام کالکوتا وجود خارجی ندارد یا دستکم نام یک بازی دیگر است.
نزدیکترین بازی به کالکوتا بازی فاز ۱۰ (Phase 10) است؛ اما ظاهراً آنچه اعضای خانوادهام با نام کالکوتا از آن یاد میکردند، نسخه متفاوتی از بازی ریم (rummy) بوده است. بعد از اینکه کارتها پخش میشدند، ما ده دست با یک هدف متفاوت برای هرکدام بازی میکردیم.
در نسخه خانواده ما از این بازی، یک ست (Set) شامل سه کارت از یک عدد و یک ران (run) شامل چهار کارت از یک خال و به ترتیب پشت سرهم بود (مانند هشت، نه، ده یا سرباز). تعاریف و قواعد بازی ما با دیگر انواع بازی ریم یکی بود؛ بهجز آنکه در اکثر بازیها شما باید سه کارت برای جور کردن یا ران داشته باشید، درحالیکه ما این بازی را با چهار کارت انجام میدادیم. علاوه بر این، ما جوکر را به همراه کارتهای دوی پیک و گیشنیز هم بهعنوان کارتهای یاغی به بازی خود اضافه کرده بودیم.
در هر دور بازی باید ترکیبهای متفاوتی از ستها و رانها را پیش از انداختن ورقها روی زمین جور کنید. من بعدها از دوستانم شنیدم که آنچه ما از آن با عنوان ریختن ورقها رو زمین یاد میکردیم، رو کردن ورق نام دارد. وقتی شما ورقی را روی زمین میاندازید، میتوانید روی دست دیگران هم بازی کنید.
هر موقع که نوبت شما میشود، باید یک کارت بکشید؛ چه از میان کارتهای رد شده چه از بین کارتهای اضافه. وقتیکه آماده انداختن کارت شدید، میتوانید این کار را انجام دهید. در غیر این صورت میتوانید رد کنید به نفر بعدی. کارتی که روی زمین رها میشود بهطور خودکار به نفر بعدی میرسد.
اما وقتی نوبت شما شد، میتوانید اعلام کنید که آن ورق را میخواهید تا کارت را از آن خود کنید مادامیکه شخص دیگری که نوبت بعدی را دارد به شما اجازه بدهد.
اما باید حسابی مراقب باشید؛ چرا که هرگز اجازه ندارید بیشتر از ۱۷ تا ورق در دست خود داشته باشید (با ۱۱ کارت بازی را شروع میکنید) و اگر مجبور بودید خارج از نوبت کارت بکشید، تنها یک کارت را میتوانید انتخاب کنید. بنابراین شما سه شانس برای انتخاب کارت خارج از نوبت دارید قبل از اینکه چوب خط شما پر شود.
دورها وقتی کسی تمام کارتهای خود را رد میکند، تمام میشوند. پس از آن همه کارتهایی را که در دست دارند میشمارند؛ البته بهجز کارتهایی که روی زمین قرار دارند.
ما با اختصاص امتیازهایی به هر یک از کارتها کارمان را ساده کرده بودیم. مثلاً جوکر ۵۰ امتیاز داست، دو پیک یا گشنیز ۲۵، آس ۲۰، کارتهای رخ ۱۰ و دیگر کارتها هم هرکدام ۵ امتیاز داشتند. در پایان هر دور، هر فرد با کمترین نمره، برنده میشد.
زمان ورق بازی با اعضای خانواده گاهی اوقات بازیهای دیگری را نیز انجام میدادیم مانند اشکال قدیمیتر گین ریم (gin rummy) و بلک جک. اما کالکوتا در جایگاه اول بازیهای انتخابی ما قرار داشت؛ چرا که میتوانستم با هر تعداد نفراتی آن را بازی کنیم.
من این بازی را هم با ۳ و هم با ۱۵نفر انجام دادهام. هرچه تعداد بازیکنان بیشتر میشود، هیجان بازی هم بیشتر میشود و تنها کاری که باید بکنید این است که یک دسته کارت جدید به بازی اضافه بکنید.
لذت بازی
مهمترین درسی که از بازی کالکوتا آموختم این بود که این بازی واقعاً برای ما بسیار فرحبخش بود. برخی از بهترین خاطراتم از خانوادهام مربوط به لحظاتی بود که دورهم مینشستیم و با هم ورقبازی میکردیم. این بازی همیشه باعث میشد در کانون گرم خانواده بخندم، قهقهه بزنم و به اعضای خانوادهام احساس نزدیکی کنم.
برد یا باخت
اصلاً مهم نبود که میبردم یا میباختم و واقعاً از صمیم قلب میگویم که خیلی در این بازیها میباختم! خانوادهام از آن خانوادههایی نبودند که برای دلخوشی به من اجازه بدهند که بازی را ببرم. بااینحال اصلاً مهم نیست که چند بار باختم؛ چون هدفم فقط سرگرمی بود.
این حس سرخوشی، این روزها به قماری بازیهای من هم منتقل شده است. من از انجام بازیهایی مثل بلک جک و باکارات لذت میبرم، فقط به خاطر انجامشان نه پول. برای من هر پولی که در قمار میبازم، هزینهای است که صرف سرگرمی کردهام؛ درست مانند وقتیکه پول میدهم و به جای خانه در سینما فیلمی را میبینم.
هر پولی هم که از این راه به دست میآورم را یک پاداش اضافی قلمداد میکنم.
دلیل اینکه در مورد باختن پول، کمی بیخیال هستیم (البته نمیگذارم حسابوکتاب کار از دستم خارج شود) این است که یاد گرفتهام از بازی کردن لذت ببرم.
مادامیکه هنگام بازی کردن لذت میبرم، پول برایم مسئلهای نیست و فهمیدهام که وقتی برایت مهم نیست چقدر باختهای، لذت بردن بسیار راحت میشود.
برقراری مراودات دوستانه به کمک ورقبازی
درس دیگری که از ورق بازی با خانواده آموختم این است که میتوانم از سرخوشی رابطه برقرار کردن با طرف مقابلم لذت ببرم. خوب به خاطر میآورم که همراه با جمع زیادی از فامیل، دور یک میز غذاخوری نشسته و در حال گپ و گفت و خنده بودیم. با هم خوش بودیم، در مورد زندگی حرف میزدیم و در میانه بازی کالکوتا برای خودمان خاطره میساختیم.
هر وقت با کسی قراری میگذاشتم، او را به خانه میآوردم تا با خانوادهام آشنایش کنم. اما فقط دوستپسرهای جدیام را دعوت به کارت بازی با خانوادهام میکردم.
اگر پسری میتوانست همراه با ما بگوبخند کند و وقتی اعضای خانوادهام هنگام توضیح قوانین بازی حرف هم را قطع میکردند با ما همراهی کند و در نهایت در شوخیهای ما شرکت کند، میدانستم که او فردی است که میشود رویش حساب و چند صباحی را با او سپری کرد.
هنوز هم وقتی دورهم جمع میشویم، بساط ورقبازی را علم میکنیم. همچنین خواهرزادهها و برادرزادههایم هم به سنی رسیدهاند که میتوانند گوشهای بنشینند و در بازی ما را همراهی کنند.
آموزش بازی به آنها یکی از روشهای موردعلاقهام برای نزدیک شدن به آنهاست. هرگز نمیتوانم لحظهای را فراموش کنم که دختر برادرم از من خواست که با او به جای Uno کلکوتا بازی کنم؛ آن هم وقتیکه بقیه اعضای خانواده آنجا نبودند.
روابط و پیوندهای عاطفی محکمی که در حین بازی با اعضای خانوادهتان برقرار میکنید، یکی از ارزشمندترین بخشهای ورقبازی است.
هر وقت که به کازینو میروم، خانواده یا یکی از دوستانم را هم با خودم همراه میکنم و هر بار که میخندیم، بیش از همیشه به هم احساس نزدیکی میکنیم. البته من از بازی آنلاین هم لذت میبرم؛ اما هر وقت فرصتی دست میدهد که با یک دوست بازی کنم، معطل نمیکنم.
میدانم که اگر کمتر نگران پولی باشم که از دست میدهم، از بازی لذت بیشتری میبرم و میتوانم مبالغ ازدسترفته را بهنوعی یک سرمایهگذاری برای ایجاد روابط دوستانه تلقی کنم. دوست پیدا کردن در یک کازینو درست مانند ملاقات با یک دوست هنگام صرف شام در یک رستوران زیباست.
درست است که مجبورم پول خرج کنم؛ اما میدانم که دوستم و من میتوانیم به هم نزدیکتر شویم؛ بنابراین فکر و ذکرم اصلاً به پول مشغول نیست.
استراتژیهای ورقبازی
سرخوشی بازی تنها محدود به چیزهای نیست که از خانوادهام آموختهام. من همچنین یاد گرفتهام که چگونه یک بازیکن استراتژیک و باهوش باشم. بااینکه هرگز از باختن ناراحت نمیشوم؛ اما بردهای شیرینی هم کسب میکنم.
به نظر میرسد که بردن بسیار لذتبخش است؛ بهویژه وقتیکه برای باخت پدرت در روزهای آینده کری میخوانی. اما شما باید راه و رسم بردن را بدانید و چند استراتژی اساسی را به کار بگیرید.
بازیهای بلندمدت و کوتاهمدت
یکی از بحثبرانگیزترین جنبههای بازی کالکوتا این بود که ما میتوانستیم به یک کارت رها شده نه بگوییم. سپس نفر بعدی بهطور خودکار از این حق برخوردار میشد که آن کارت را بردارد یا به فرد موردنظرش اجازه بدهد که این کار را انجام دهد.
اگر چندین بازیکن، خواهان آن کارت بودند، کسی که اول از همه آمادگی خودش را اعلام میکرد، کارت را میگرفت؛ به شرطی که نفر بعدی خواهان آن کارت نبود. وقتی آن نفر به کس دیگری اجازه برداشتن کارت را نمیداد، خودش باید آن را برمیداشت.
بیایید در مثالی این موقعیت را تشریح کنیم. فرض کنید نوبت من است و همه کارتهای خودم را رد کردهام و تنها یک کارت در دست پدرم مانده است.
فرض کنید وقتی یک کارت میکشم، شانس بیاورم و آن کارت، جوکر باشد که بالاترین امتیاز را دارد. بااینحال اگر پدرم کنار بکشد، من میمانم و ۵۰ امتیاز اضافی.
اول از همه میبینم که آیا میتوانم با کارت جوکر بازی کنم یا نه؛ اما در این مثال، فرض کنیم این کار غیرممکن باشد. بنابراین امتیازهای اضافه، ارزشی برای من ندارد و تصمیم میگیرم که این کارت یاغی را کنار بگذارم.
خواهرم در سمت چپ من نشسته است، بنابراین نوبت بعدی، مال اوست. او میتواند بهدرستی کارت جوکر را انتخاب کند یا آنکه آن را به فرد دیگری بدهد. درست در کنار او مادرم نشسته و عمویم هم بین مادرم و پدرم نشسته است.
البته هم عمو و هم مادرم به دنبال کارت یاغی بودند؛ اما مادرم مخصوصا آن را میخواست چون میتوانست با آن دستش را خالی کند. اگر کارت جوکر را نمیگرفت، نمیتوانست این کار را بکند.
رد نکردن کارتهایش پس از اتمام دور به این معنی بود که او ۱۱ تا ۱۷ کارت (بسته به تعداد دفعاتی که خارج از نوبت میتوانست کارت بردارد) برای افزودن به امتیازش باید داشته باشد. آن دو یعنی مادر و عمویم با دادوبیداد اعلام کردند که آن کارت را می خواهند؛ اما مادرم یک ثانیه زودتر اعلام کرد.
حالا سرنوشت مادرم برای باقی دور در دستان خواهرم است. او میتواند کارت جوکر را برای خودش بردارد یا آنکه سخاوتمندانه آن را به مادرم ببخشد.
بدون شک انتخابهای او به کارتهایی که در دست داشت، وابسته نبود؛ اما در این مثال، فرض کنیم اگر او کارت جوکر را بگیرد، میتواند کارتهای خود را رها کند و بیرون برود: به این معنی که هیچ امتیازی را به خود اضافه نخواهد کرد. اگر جوکر را به مادرم بدهد، احتمالا با نمره ده کار را تمام میکند؛ اما سخاوتمندانه مادرم را از افتادن در دام صدها امتیاز رها میکند.
در این حالت، به نظر میرسد که گرفتن جوکر، اقدامی هوشمندانه است؛ اما ممکن است فقط برای کوتاهمدت، هوشمندانه به نظر برسد. اگر خواهرم از این موقعیت برای اتحاد بستن با مادرم استفاده کند، میتواند از آن برای پیشبرد اهداف خود در آینده بهره ببرد.
مادرم مطمئناً این حرکت را بهعنوان یک کار زیبا و درعینحال، خیانت تعبیر خواهد کرد و این امر رفتار او را با خواهرم در مابقی بازی تحت تأثیر قرار خواهد داد.
یادگیری فکر کردن در مورد پیامدهای بلندمدت یکی از چیزهایی است که من با خود به وادی قماربازی آوردم.
یک نمونه خوب ازآنچه یاد گرفتهام این است که وقتی پوکر بازی میکنم، گاهی اوقات روی یک دست خوب فولد میکنم تا دیگر افراد متوجه الگوهای بازی من نشوند.
این کار درواقع هزینه دادن برای به دست آوردن یک دست برنده است؛ اما ارزشش را دارد، مخصوص وقتیکه بازیگران نمیدانند چگونه باید ذهن من را بخوانند. سپس من میتوانم برنامه دیگری بچینم و دست مناسب بهتری جور کنم.
خواندن دست بقیه بازکنان
وقتیکه ما کالکوتا بازی میکردیم، متداولترین استراتژیمان این بود که حدس بزنیم دیگر بازیکنان چه کارتهایی را در دست دارند. میتوانید از این اطلاعات استفاده کنید تا مورد کارتهایی که رد میکنید یا نه، استراتژیک تر تصمیم بگیرید. بهترین راه برای کشف اینکه کدام کارتها دست کدام بازیکنان است توجه به این نکته است که آنها کدام کارت را از میان کارتهای استفاده شده برمیدارند.
برای مثال اگر من بفهمم که مادرم کارتهات چهار (چهار دل و چهار پیک) را برداشته، احتمالا دارد روی یک ست چهارتایی کار میکند. اگر او بازیکن کناری من باشد، من سعی میکنم هر ست چهارتایی که به دستم رسید، نگه دارم؛ چون که میدانم هر وقت یکی از آنها را بیندازم، مستقیماً در دست او بازی خواهد کرد.
اما همیشه کار این گونه پیش نمیرود.
وقتی به این فکر کردم که اگر مادرم از آن دسته چهارتایی در یک ست یا ران استفاده میکرد، کاملاً سردرگم شدم. اگر اینطور میشد؛ من باید هر طور که شده از رد کردن خودداری میکردم.
احتمال گیج شدن در بازی بسیار زیاد است؛ چرا که یک بازیکن وقتیکه دارد روی ران کار میکند، به تعداد زیادی از یک کارت نیاز ندارد. اگر مادرم در حال کار روی یک ران با چهار گشنیز باشد و بازیکن دیگری هم پنج گشنیز را دارد جوری میکند، انتظار دارم که دستش را بگیرد.
فرض میکنم که چهارتا کارت یاد شده در یک ست مورداستفاده قرار بگیرند و مادرم کارت پنجم گیرش نیاید. اما وقتی چند دسته ورق در بازی وجود دارد، این احتمال وجود دارد که او ۵ گشنیز در دست داشته باشد. در نهایت وادار شدم یاد بگیرم که گول نخورم؛ چون افراد قرار نیست کاری که من انتظارش را دارم، انجام دهند.
اینکه همزمان روی دست خودتان تمرکز کنید و نگران رد نکردن کارتهای موردنیاز دیگران هم باشید، بهشدت دشوار است.
گاهی اوقات شما باید کارت به دست یک بازیکن دیگر رد کنید چرا که در غیر این صورت باید چیزی را که برای خودتان نیاز دارید، رها کنید. هرچه بیشتر بازی میکردم، بهتر میتوانستم دست اعضای خانوادهام را بخوانم و از آن اطلاعات برای کند کردن آنها استفاده میکردم.
البته عکس این قضیه هم درست است. خانوادهام میتوانستند دست من را با نگاه زیرچشمی به کارتهایی که برمیدارم، بخوانند. برای اطمینان از اینکه آنها نمیتوانند از این حربه علیه من استفاده کنند، سعی کردن تا حد امکان از چند گزینه استفاده کنم.
بنابراین من سعی کردم یک چهار و یک هفت بردارم تا بتوانم ستی از هرکدام بسازم. هرچند وقت یکبار از نفرات میخواهم کارتی را بردارند که من واقعاً نمیخواهمش؛ فقط به این خاطر که از خودم دور کنم یا به این امید که کارتی که موردنیازم است را بکشم.
همه انواع و اقسام بازی پوکر درواقع رقابت بر سر خواندن ذهن حریف است. وقتی بازیکنان دیگر کال (call) یا ریز (raise) میکنند، میتوانم در مورد دستشان حدسهایی بزنم. کالکوتا بازی کردن با اعضای خانوادهام به من مهارتهای آموخت که به کمک آنها بتوانم دست دیگر نفرات را هنگام پوکربازی بخوانم.
نتیجهگیری
ورق بازی با اعضای خانواده مهارتهای بسیاری به من آموخت که تاکنون هم ردپای آنها در زندگیام برجای مانده است. ما هیچوقت برای ورقبازی در خانواده، پول وسط نمیگذاشتیم، بنابراین یاد گرفتم که از بازی کردن لذت ببرم.
و اکنون من میتوانم فارغ از نتیجه برد یا باخت از انجام بازیهای کازینویی لذت ببرم. اما علاوه بر آن خوشحالم که توانستم چند استراتژی یاد بگیرم که به من در بردن کمک کند. همچنین قدردان تکنیکهایی هستم که در بازی با خانوادهام یاد گرفتم و بیشتر از آن قدردان خاطراتی هستم که با خانوادهام ساختم.
من موکدا توصیه میکنم که بازیهای کارتی را به یک سنت خانوادگی خوب تبدیل کنید. خاطراتی که میسازید و روابطی که در زمان بازی برقرار میکنید، بیقیمت هستند. بهاینترتیب شما به خاطر تمرینات بیشتر به یک قمارباز بهتر تبدیل خواهید شد.